رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۱۲۸ : جانب عشق نگه دار که دل یاور توست

جانب عشق نگه دار که دل یاور توست
خواب دیرینه به سر کن که خدا در بر توست
قصّه ی ما تو بگو با همه دیوانه وشان
دیده برپا کن از آن جلوه که در باور توست
ما همه خواب و خرابیم به میخانه ی عشق
پرده بر دار که جان خمشان منبر توست
همه زان باده ی اصلیم ز پیمانه ی دوست
همه وصلیم به یک حلقه که نام آور توست
نبض مجنون که کند همهمه ی یاد تو را
هر دمی گفته که این عالم جان محضر توست
روح عریان که توئی در پس این حجب گران
باطنت در نفس آینه ی معبر توست
ره تاریک به سر گشته و نور است عیان
داده بودی تو از آن باده که در ساغر توست
تاس دلدادگی انداخته بودیم شبی
بخت ما عشق بیاورد که جان نوکر توست
قوّت قلب من از چشمه ی جوشان تو بود
خیسی دیده ی من از سر چشم تر توست
پرده را بازگشا حلمی و این صحنه نگر
دو جهان دست فشان از غزل عنبر توست
پیمایش کتاب