پنج قاره زیر پا افکندهام در خدمتت
بنگر این سفره کجا افکندهام در خدمتت
خدمت عشقت جنابا تا همه هفت آسمان
رفتم و طبل و نوا افکندهام در خدمتت
سوی مجنونان و جانشوریدگان هر گوشهای
حلقهی نام و عطا افکندهام در خدمتت
شامگاهان آن دمی کز روح در تاب و تب است
عطرهای جانفزا افکندهام در خدمتت
عشقبازان، عقلتازان، نازنازان فلک
سوی پیغام خدا افکندهام در خدمتت
شاهد معنا شدم آن دم که جانانم شدی
خرقه در نور وفا افکندهام در خدمتت
عقل غمّاز جفاانداز بدآواز زشت
سوی مردان دغا افکندهام در خدمتت
زاهدان سستجان و توبهکاران قدر
فارغ از خوف و خفا افکندهام در خدمتت
راهبان عشقترس و سالکان شرمخوی
هر دو را مست خطا افکندهام در خدمتت
برکت و پیمانهی صوت و غزل را دستدست
حلمیا بیانتها افکندهام در خدمتت