رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۲۰۵ : قصّه‌ی عشق مرا چشم شما می‌داند

قصّه‌ی عشق مرا چشم شما می‌داند
دیده‌ی مست تو زین قصّه چه‌ها می‌داند
من و یک جرعه که به هیچ کسش راه نبود
ز که بود و ز کجا بود خدا می‌داند
نه جهان ماند و نه من زان لب پیمانه‌گشا
صوفی این زاویه را آه کجا می‌داند
مِی خورم، سجده کنم مست و صوابم این است
هر چه که زاهد دیوانه خطا می‌داند
فلسفی کی به مقامات سخن واقف بود
عقل بیچاره چه از نور و نوا می‌داند
گرچه از بحر بقا علم بسی طَرف ببست
عشق امّا همه را بهر فنا می‌داند
من و می یک نفریم و به دو صورت رفتیم
چه کسی باده و پیمانه جدا می‌داند
زائر خام بگو آه کجا راه کجا
مست در طوف بیا، عشق روا می‌داند
خواب دیدم که کسی جز تو مرا راه نبرد
خواب من حقّ و که این نکته به‌جا می‌داند؟
حلمی از عطر تو بوئید و دگر هیچ نگفت
آن که بگذشت ز ره این همه را می‌داند
پیمایش کتاب