رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۲۵۲ : امشب که به فرمان تو بیدار شدم

امشب که به فرمان تو بیدار شدم
شهباز امین راه اسرار شدم
دیوانه ی ساده ای بُدم گوشه نشین
قدّاره کش پرده ی پندار شدم
هر کس که به عقل غمزه ی راز نمود
شمشیرکشان سویش به ناچار شدم
مختار نبودم که ره عشق کنم
سلطان بُد و شهزاده به اجبار شدم
جانم به زکات عشق دلدار چو رفت
از برکت عشق تازه جاندار شدم
زان مردمکان خواب تسخرزن دون
هر آینه آه پرده بردار شدم
حلمی که به صحن عشق بیجا می رفت
از صحنه برون کردم و در کار شدم
پیمایش کتاب