رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۳۱۸ : بشنوید ای دوستان این قصّه ی کوتاه را

بشنوید ای دوستان این قصّه‌ی کوتاه را
آتشی تا برکشم این دولت بیگاه را
صحبت حق در نیابد خلقت افسون‌شده
زین سبب در پرده باید کرد روی ماه را
عشق را با مردم محزون نباید گفت فاش
چون که غارت می‌برد گنجینه‌های شاه را
گرچه هرگز رازها از سینه‌ها بیرون نشد
با همان روی سخن رفتند هر بیراه را
چشمه‌ی زمزم نجوشد جز به رنج رهرویی
آب شیطانی ولی سر می زند هر چاه را
خلقت این کهکشان جز عنصر تاریک نیست
کودک غافل ولی پوید ره دلخواه را
حلمی از خون دل آن سوی فلک بیدار شد
رنج‌ها آغوش کن گر طالبی الله را
پیمایش کتاب