گریه سر دادیم و غم را خندهای تحریر کرد
طرز آواز و سخن را عشق در تصویر کرد
هر چه کشتیم و درو کردیم باد از دست برد
یادباد باده چون کردیم پس تأثیر کرد
خواب جانان راست بود و آمد و جانم گرفت
آن دم از جانم هزاران جانِ جان تکثیر کرد
از زمان بگذشت صد سال و هزاران سالِ سال
موعدش باز آمد و نه زود کرد، نه دیر کرد
فصل مِی شد، جام زرّین نهان شاباش داد
ماه را نو کرد و بخت دیگری تقریر کرد
باغ دل را بذر داد و بادهافشانی نمود
منزل جانم گرفت و عقل را زنجیر کرد
گوش جان پر کرد از گام بلورین صدا
نور داد و عشق داد و اشک را تقدیر کرد
گریه سر کن حلمیا، زان گریههای شادمان
تا که بتوان زین غمان صد خندهها تعبیر کرد