رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۳۵۰ : سرت در سجده و جانت هوایی

سرت در سجده و جانت هوایی
اذان و ربّنایت بی خدایی
اسیر عارفان وهم و تزویر
تو در غُلخانه ی صد حلقه هایی
بیا بیرون از این بتخانه ی وهم
بیا بیرون از این شهر کذایی
چه اسراری؟ که شب را فاش کردند
به عنصرهای تاریک فنایی
تو ابلیسی مکن، حقّ را نگه دار
مرو در چاه این قوم خطایی
نفس گیرند و نام عشق گویند
شرر ریزند و گویندش شفایی
به گوش باد حلمی این سخن گفت
تو بشنیدی اگر همراز مایی
پیمایش کتاب