رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۳۵۴ : من غیرت بالایم، اغیار نمی‌خواهم

من غیرت بالایم، اغیار نمی‌خواهم
 در خدمت تو خلق بیمار نمی‌خواهم
هم خام بسوزانم هم پخته بگریانم
 ترسیده‌رفیقانِ بیعار نمی‌خواهم
در کار تو شیران غرّنده عطایم کن
 چسبیده‌عصایانِ بیزار نمی‌خواهم
این خلق پر از کینه، بی جرأت و آیینه
 حتّی به سر کوچه یک بار نمی‌خواهم
این جمع پر از سایه، پُرآیه و بی‌خایه
 حتّی به دم مردن بر دار نمی‌خواهم
مردان خدایم ده، از نور و نوایم ده
 چون موسقی رذل بی یار نمی‌خواهم
صد حلقه‌ی اوهامی درّیدم و خندیدم
 می‌خندم و می‌خوانم: اشرار نمی‌خواهم
حلمی ز سر پیمان هرگز نَفِتاد از جان
 گویم که بگوییشان من کار نمی‌خواهم
پیمایش کتاب