رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۳۸۰ : نور تو زد،‌ عالم و آدم خوش است

نور تو زد،‌ عالم و آدم خوش است
 این دم و آن صورت بی‌غم خوش است
موسیقی عشق میان من است
 هر چه که می‌گویم و گفتم خوش است
از نفس توست همه این سخن
 زخم بسوزاند و مرهم خوش است
این قلم روح که جان من است
 هر چه برقصانی و رقصم خوش است
هر چه بگردانی و تابم دهی
 هر چه بپیچانی و پیچم خوش است
هر که بگوید که چه است این سخن
 گویم از آن راحله‌ی دم خوش است
هر که به حرف تو بگیرد خطا
 گویم از آن رایحه مستم، خوش است
صوت تو زیر و بمش آرامش است
 هو بزند هی بزند هم خوش است
ای دل من صورت ظاهر مبین
 نکته‌ی پنهان که بیارم خوش است
من چو از آن قافله فرمان برم
 هر چه بگویند و پذیرم خوش است
حلمی از آن روز که آزاد شد
 طبل خدا گشت و به عالم خوش است
پیمایش کتاب