رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۵۵۱ : گمشده‌ی راه دور! حال بیا در حضور

گمشده‌ی راه دور! حال بیا در حضور
حال بیا در امان ای شده در صد عبور
ای نفس مرتعش، دست و دل کوه‌کش
ای فلک در تپش، حال بیا جورِ جور
کوچک بی‌جا زده! رو ز برم مرتده!
مذهبی ملحده! گم شو ز صحن ظهور
من خوش سودایی‌ام، بی‌غم پیدایی‌ام
بی‌خود بی‌جایی‌ام در تپش این سطور
دست به بالا برم، تخت به پایین کشم
ساعت تخمیری‌ام گفت مرا وقت سور
آمده‌ام بر زمین نی به خوش و نی به کین
بلکه عجم وا کنم از خَرِف و از قصور
حلمی بی سایه‌ام، این ره و این آیه‌ام
مذهب من جام می، مصحف من صوت و نور
پیمایش کتاب