رفتن به محتوای اصلی

غزل شماره ۶۲۴ : این جامه درآوردن، از خویش گذر کردن

این جامه درآوردن، از خویش گذر کردن
 جز عشق نجوییدن یعنی که سفر کردن
این چشم نبستن‌ها، صد مرز شکستن‌ها
 از گوشه گسستن‌ها تا روح خطر کردن
در روح نخوابیدن، این دیر نپاییدن
 از خویش رهاییدن، بر ماه نظر کردن
بر ماه که بر مسند می‌جوشد و می‌رقصد
 بالای حد انسان این جمع نفر کردن
آنسوی که هستی نیست، نه پستی و رستی نیست
 آن زاویه‌ی خامش از هر چه حذر کردن
بی صورت و بی واژه در سانحه بگذشتن
 در سانحه روی مس یک ثانیه زر کردن
حلمی ز سفر کردن دفّینه‌ی زرّین شد
 دفّینه‌ی زرّین شو تا خاک گوهر کردن
پیمایش کتاب