سختی چو به آخر شد جانم به سلامت شد
تا عشق میان آمد این خسته غلامت شد
دیگر دل وامانده بی دغدغه میخواند
از جلگهی بدنامی حالی که به بامت شد
آتش به نهان آمد تا غصّه به سر آرد
هم غصّه به سر آمد هم خنده به قامت شد
سر باز نخواهم زد گر مرگ به پیش آری
حالی که دل مجنون افتاده به نامت شد
رفتند همه دیوان با حکم تو ای جانا
ابلیس به صد معجز بی چاره به دامت شد
در لامسهام دیگر جز عشق تو پیدا نیست
احساس ز پا افتاد از راه غرامت شد
در چشم دلم نورت خورشید درخشان است
در حرکت دوّارش جانم به خرامت شد
گفتم چو به چرخ خم از چیست که میرانی
نام تو زبان آورد، برخاستهقامت شد
بشنو که چه میگوید آن قدمت رخشنده:
از این غزل حلمی افلاک قیامت شد