میشود از خندهات چشم بد از عشق دور
میکند آن عشوهها آتش سودا به گور
خانهی رویا روم شب به شب از خامشی
از دم این خامشی نور نمایی صدور
این دل خوش را بگو خوشتر از اینها شود
چون که تو خوش میکنی دل به دو صد چشمه نور
روح عیانتر شود، حلقهی دیگر رود
دایرهای در میان، جمعیتی در عبور
سایه ببازد عنان، یار نماید رخی
ماه تمنّا کند، نعره زند از حضور
شهد دهی کام را، نام به یاد آوری
آه چه سان بودهام زان همه صوت بلور
شاهد معنا تویی، از خردم بازگو
زان خرد معنوی با نفس روح جور
حلمی رویانشین حق به کلام آوری
راست شود زین سبب چشم بد از عشق دور