یکی میانه دوش گفت که عشق راه چاره است
تمام شیوه در نهان بدین یکی اشاره است
به صورت جهان مگر چه ظلمتی عیان شده
که دل به جستجوی یک نگاه آشکاره است
تو شب به شب به دیدهام حقایقی نشاندهای
بدان دقایقی که جان از عشق پارهپاره است
منم ز کالبد برون، به راه سرزمین دور
نشان رهنماییام چهارده ستاره است
خروس بی محلّ وهم! چه باک از خروش توست
سخن مگو نگاه کن که عقل هیچکاره است
چرا پیادهای دلا به دشت سرخ عاشقی
نشین به ترک ساربان که کاروان سواره است
به وصل یار ماهرو تو حلمیا سخن مران
ببین شمار عاشقان چه سان که بیشماره است