رفتن به محتوای اصلی

شماره ۶۸ : بر زمین می‌چرخد و...

 بر زمین می‌چرخد و بر آسمان سیر می‌کند این جان دیوانه. سی روز در خود می‌پیچد و ناگاه چون ققنوس از آتش خویش می‌خیزد. سی روز تلخ بی‌نفس بی‌باده. آنگاه باد می‌آید و باده می‌خیزد.

هنر کرده که نمی‌میرد، هنر کرده که زنده، در تن، هر دم جان به جان‌آفرین تسلیم کرده و تا دم آخر از جان نمی‌گذرد. چرا که این جان را در این تن وظیفه‌ایست، چرا که این جان خطر کرده که بدینجا آمده. پس خطرکرده هرگز ساده تن وا نمی‌نهد، و تا دم آخر به وظیفه می‌جنگد.

عشق در شب، در خاموشی می‌رقصد. چرا که وظیفه‌ی عشق شب است و خاموشی‌ست. و این شب نمی‌داند تا کی شب است و کی به سپیده‌دمی ناگاه از شب به اعماقی نو از خداوند فرو می‌غلتد.

دانلود هنر و معنویت
پیمایش کتاب