رفتن به محتوای اصلی

شماره ۱۱۱ : آه نمی دانم که چه کس ...

 آه نمی دانم که چه کس تا آخر این آتش بار با من خواهد آمد. این جان دیوانه را چه کسی همراه خواهد شد. چه کسی پاسخ دستانم را خاموش نخواهد گذاشت؟ هیچ نمی دانم،‌ هیچ نمی دانم. چه مرگبار تنهایم خدا را، چه خونبار سرخوشم.

زان دم که پرده بالا رفت و جان جان این جهان را دیدم در همان دم تنها شدم. حقیقت انسان را دیدم که چه پلشتانه در پی تصاحب است. حقیقت خویش را دیدم که جز وارهاندن چیزی نمی دانستم.

جانم در جستجوست، بر فراز آسمان ها، سرزمین ها،‌ قارّه ها. چه کسی کجا عشق می طلبد. هر شبان و روزان جانم در جستجوست. چه کسی کجا نور می خواهد، عشق را می خواند. جانم هر ثانیه در جستجوست.

دست هر که را از هر کجای این زمین پست که دست جانم را بفشارد خواهم فشرد. که را زهره ی عشق بازی ست؟ چه کس را طاقت جان دادن و رقصیدن در میان شعله هاست. به گمانم که نوری می بینم. به گمانم که ستاره ای،‌ در قاره ای، در سرزمینی می جنبد. چه دور، چه نزدیک. گویی کسی به سرزمین جانم گام می نهد. جانم از آن اوست.

نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب