رفتن به محتوای اصلی

شماره ۱۲۳ : من می خواهم یک چیزی ...

من می خواهم یک چیزی بگویم، چیزی که برای آگاهی مبتذل انسانی بسی گران است. ای آدمی! تو قربانی هیچ چیز و هیچ شرایطی نیستی. اگر فقیری تقصیر خود توست. اگر کودکی هستی زیر بمباران مرگبار جانیان مزدود، تقصیر خود توست. اگر جنینی هستی در کالبد مادری نیمه جان، آن نیز تقصیر توست. هیچ کس را هیچ زمان مقصّر آن چه تو زمانی بر خود مقدّر ساخته ای ندان.

انسان مجبور است و در عین حال مختار است. چه معمّایی ست، شگرف! آن زمان که عقل می گوید برو، تو آزادی. می روی و همه کثافت به پا می کنی. آن زمان که عشق حکم می راند، این حاکم مستبد، این ولایت مطلق، تو باید تنها گوش به فرمان باشی. آن کنی که او می گوید. آن گه پس صد هزار سال رنج تو برخواهی خاست، آزاد آزاد آزاد!

جنگ باشد، مرگ باشد، به درک! عرب تازد، مغول تازد، پهلوی تازد، القاعده و سلفی تازد، به جهنّم! این ها همه بازتاب اعمال شماست ای ملّت های خویش باخته ی مغموم! گردن غرب و شرق مگیرید، گردن نحیف و جان مرده ی خویش گیرید. شما را اگر نکبتی در جان نبود کجا این پست فطرتان می توانستند چنین بر زمین خدا فساد کنند. گردن خویش گیرید، پیش تر از آن که دیر شود. از مرده شورخانه ی اوهام خویش خارج شوید
.

نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب