رفتن به محتوای اصلی

شماره ۱۳ : آن گه که در برون جاعلان و ...

  آن گه که در برون جاعلان و مدعیان چهره ی حقّ بر سیمای جان خویش ضرب می زنند و خفتگان را به درگاه خویش می کشانند سر به زیر گیر و ره به خموشی کشان. این حلقه ها، این حلقه ها، مبادا جانت مبتلاشان! کاین همه برده ی ابلیسند و به سودای قدرت. چه بی شمار جان ها در این خواب های گران سرگردان. به جستجوی نوری، روزنه ای، رهنمایی، دستگیری. و چه دست گیرند و به سیه چاله ی نفس خویش کشانند. زنهار، زنهار زین حلقه های خموشی که نام حقّ بر خویش می زنند. مبادا جانت مبتلاشان!

از کیهان ها درگذر، از همه آسمان ها عبور کن. این ها همه بازی کودکانه است، مباد چو اطفال پریشان وهم در این منازل گمراهی سکنا کنی. این جهان ها همه غبار راه است. تو روحی، مبادا به کمتر از خویش راضیت کنند. چشم میانت بگشا، آن جرقه های نور را می بینی؟ صداها را می شنوی؟ این اصوات آسمانی، آواز و آوازه ی دوست که در همه افلاک در طنین است. در درون بزمی به پاست و حلقه ای از عشق، از صوت و نور. آن جا بیا.

 

حدیث صوت و نورست این که در ویرانه ها افتاد
سرود آفتاب نو که در میخانه ها افتاد
اگر گوش نهان داری بیا و بشنو این آهنگ
که نام باده دیگر بار سر پیمانه ها افتاد
نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب