رفتن به محتوای اصلی

شماره ۳۷۸ : ای تو که آن جا خمیده ...

 ای تو که آن جا خمیده نشسته ای، با تو سخن می گویم. چه می کنی در این چرخ سردرگم؟ چه می جویی؟ چشم می بندی و در سرت هزار تن به گفتگویند و از آن هزار، هیچ کدامشان تو نیستی.

من امّا با تو سخن می گویم و از آن هزار، هیچ کدام نیستم. چرا که من عمیق ترین و خالص ترین ندای باطن ام. من، صدای روحم. من، خود توام. صدای خودت را بشنو.

بسیار این صدا تو را می آزارد. و می گریزی، چنان که از شعله ها. چرا که دم حقیقت، سوزناک است. چرا که این سخن مسئولیت، سخن بیداری ست. غرّه مباش که بسیار خاموشم کرده ای. دیر یا زود نوبت قیام توست.

نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب