رفتن به محتوای اصلی

شماره ۳۷۹ : در این سفینه که جز ...

در این سفینه که جز عشق جای هیچ چیز نیست، آیا هنوز ترسی هست که قربانی کنم؟ آیا هنوز از من منی باقی ست که گردن زنم؟ آیا هنوز آن گاه که گام بر می دارم از من سایه ای بر خاک، عشوه گر است؟

آیا هنوز بر روح گردن آویزی ست و بر دست ها غل و بر پاها زنجیری ست؟ آیا هنوز غلام طالع ستارگانم و هنوز از چرخش روز و شب و سال و ماه، حالی در من عوض می شود؟ آیا هنوز قرص نان بیرون، جانم بیشتر از قرص ماه کامل صورت تو گرم می کند؟

هر چه هست،‌ هر چه مانده ست
همه را بگیر، همه را بسوزان
که به پاسبانی شریعت چشمانت بی تابم.

نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب