رفتن به محتوای اصلی

شماره ۹۸ : چه ستیغی ست این که ...

 چه ستیغی ست این که قلّه ها تعظیمش می کنند. چه مغاکی ست این که درّه ها به پاش فتاده اند. چه دشتی ست ای عاشقان این عشق. چه خراباتی ست که هزار آبادی پی اش به طلب خرابی اند. چه گناهی ست این که هزار آمرزیده، هزار نیالوده به جامش لب پاکیزه تر می کنند.

چه شبی ست نورانی تر از صدهزار روز. چه خاموشی ست روشن تر از هزار سپیده دم روشنا. بایست که در آستانش زانو زد، پلک عقل فروکشید و در غلطید.
چه لیله القدری ست! قرص شب چارده بدری ست!

در جانم هزار چشمه ی آتش، بر لبانم آتش گدازه هاست. ای شبان عشق! ای حقّ الحیّ! جانم سهم آرواره های صداست. در روح نشسته به طالع بی باک نورم. مرا از عقل و نقل، فراق! مرا این بی خویشتنی، تمام!

نسخه ی قابل دانلود کتاب روح
پیمایش کتاب